سال گذشته چند تن از همکاران اصرار زیادی داشتند که هم سفرشان شوم که به بهانه گرما و مشکلات بهداشت همراهی شان نکردم. پس از بازگشت آن چنان از لذات سفر اربعین گفتند که امسال من را هم مشتاق به سفر اربعین کردند.
از سویی حس کنجکاوی این مراسم عظیم نیز اشتیاقم را بیشتر کرد.
با این که به دوستان قول همراهی دادم اما باز دچار تردید و دودلی بودم و بالاخره خودم را مجاب کردم که مشکلات این رویداد را به جان بخرم و سفر اربعین را تجربه کنم. مقدماتی که لازم بود اعم از داروها، ارز، البسه و وسائل بهداشتی و آجیل تهیه کردم و سحرگاه سه شنبه از خورموج حرکت کردم و به دوستان ملحق شدم. عباس حیدری در چغادک انتظارم را می کشید و عبدالصمد دشتی، شاهرخ هوشمند، حسین ریشهری نژاد و سجاد خارستانی از بوشهر در ابتدای جاده بوشهر _گناوه به ما ملحق شدند و با دو خودرو و هر خودرو سه سرنشین حرکت کردیم. نماز صبح در بندر ریگ خواندیم و صبحانه مهمان نصرالله طوفانی همکارمان در ارشاد دیلم بودیم. از آنجا که شب گذشته درگیر برگزاری شبانه ادبی بودم و یک ساعت ونیم بیشتر نخوابیده بودم در طول مسیر گاهی در چرت به سر می بردم. نزدیک هندیجان ماشین حیدری که من و دشتی سرنشین آن بودیم خراب شد که خوشبختانه با تعویض شمعش مشکلش حل شد و به حرکت ادامه دادیم. به آبادان که رسیدیم مرد میان سالی جلویمان گرفت و اصرار داشت به منزلش برویم و نهار بخوریم و استراحتی کنیم و عصر به مرز شلمچه برویم. ناچار بودیم به خاطر مدیریت زمان دست رد به این مهربانی اش بزنیم. از قبل با آقای سلامات رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خرمشهر تماس گرفته بودم و برای گذاشتن خودروها در اداره هماهنگی را انجام داده بودم.هوشمند و دشتی نیز با نگهبان هماهنگ کرده بودند. پیش از ساعت 12 وارد اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خرمشهر شدیم و ماشین ها در پارکینگ اداره گذاشتیم. پس از استراحتی کوتاه، خواندن نماز و حمام کردن من و خارستانی و دشتی با اجاره دو تاکسی به مزر شلمچه رفتیم.
تاکسی ها تا حدود سه کیلومتری مرز، مسافران را پیاده می کنند و بقیه مسیر به وسیله اتوبوس های خط واحد، مسافران جابجا می شود. دماسنج تاکسی، هوا را 53 درجه نشان می داد و خورشید نامهربانانه می تابد.
با اعلام باز شدن مرز شاهد هجوم ده ها هزار زائر که اغلب افاغنه هستند به سمت درب ها هستیم. گرما و فشار جمعیت در آن لحظه پشیمانم کرده بود. با دوستان و در نهایت بی حالی زیر موکبی نشستم. مصمم بودم برگردم که مادرم تماس گرفت و دلداری ام داد که سختی ها را تحمل کنم. عباس حیدری لحظاتی بعد تماس گرفت که برای ایرانی ها ورود آسان تر است. مجددا به عزم رفتن به گذرگاه مرزی بلند شدم که دوباره در حلقه جمعیت افاغنه گیر افتادم. ناامید و مستاصل شده بودم و تماس و اصرار ریشهری مانع از برگشتم شد. در گوشه ای که منبع آبی قرار داشت حائل من و جمعیت شد و فضا برایم باز شد و به سمت خروجی راه افتادم. امکانات خروجی ایران از عراق بهتر است. در ایران با دستگاههای الکترونیکی وسائل بررسی می شود ولی عراق دستی است. در کنار موکب ها هم تلی از زباله ریخته است. برای حرکت به نجف اشرف دوستان نظرشان بر ون است و قیمت ها هم متفاوت است. چون طاقت گرما ندارم به سایه ای پناه می برم و با اعلان دوستان به سمت ماشین می روم و با مینی بوس به سوی نجف حرکت می کنیم. کرایه هر نفر 13هزار دینار است در حالی که روزهای گذشته 10 هزار دینار بوده است.
به قلم: استاد حمید زارعی (منتقد و شاعرِ بوشهری)
نظرات
0