سیستمهای تبیینی قدیمی در آسیبشناسی روانی نظریههای تسخیرشدگی
مجموعه ای از نظریههای قدیمی موجود را میتوان تحت عنوان واحد نظريه تسخير قرار داد. به طور کلی در تبیین اختلالهای روانی؛ متفکران و اندیشمندان باستانی و قدیمی اعتقاد بر این داشتند که فرد دچار بیماری روانی به وسیله نیروهایی به تسخیر درآمده است، روح فرد و به عبارتی درون فرد بیمار در تسخیر برخی نیروهایی به ویژه نیروهای شرور از جمله: دیو، شیاطین، جن و ارواح خبیث قرار گرفته است.
در برخی متون آسیب شناسی روانی این دسته از نظریات را «دیوشناسی» نامیدهاند این دسته از نظریات باور دارند که به ویژه رفتار نابهنجار فرد توسط این چنین نیروها کنترل و هدایت میشوند؛ نمونه هایی از این دسته از باورها را میتوان در نزد مردمان تمدنهای گذشته بزرگ از جمله چینیها، مصریها، بابلیان و یونانیها پیگیری کرد.
این چنین دیدگاههای تبیینی در مورد اختلالهای روانی منجر به توسعه روشهای درمانی خاصی میشدند که به آنها جنگیری میگفتند در جنگیری فردی که به عنوان جنگیر شناخته میشود ارواح خبیث را با انجام آیینهایی از فرد مبتلا به بیماری روانی خارج میکند؛ جنگیری در هر فرهنگی شکلهای مختلفی به خود میگرفت از خواندن وردها و دعاها گرفته تا خوراندن مایعات تلخ و گرسنه نگه داشتن را شامل میشدند در واقع جنگیری روش و به عبارت دیگر درمان اختلالهای روانی محسوب میشد.
قرون وسطی و اختلالهای روانی
در حدود قرن دوم میلادی به تدریج کلیساها به مرکز تعیینکننده و تصمیمگیرنده در همه بُعدهای زندگی تبدیل شد.
در این دوره کمکم معابد مسیحی به عنوان شفادهنده بیماریها
درآمدند و راهبان مسیحی از بیماران مراقبت و پرستاری میکردند باور غالبی که در این دوره رواج مییافت این بود که اختلالهای روانی دارای علل فوق طبیعی هستند. این در واقع به نوعی احیای دیدگاه تسخیر شدگی بود. در قرون وسطی این اندیشه توسط برخی روحانیون مسیحی اروپا به ویژه پاپ اشاعه مییافت که اگر فردی رفتار و تفکرش تغییر کند و استدلال و تعقلش عوض شود نشانه ای از تسخیر شدگی فرد به وسیله شیطان بود.
برای درمان چنین فردی به کارهای مختلفی دست میزدند که تصور میکردند موجب آزار شیاطین و خروج آنها از کالبد فرد دارای بیماری روانی میشد. مثلاً فرد را میسوزاندند یا سر او را که تصور میشد مقر شیاطین است در داخل کورهای سوزان فرو میبردند به این شکل خیلی از بیماران روانی کشته میشدند؛ این بخشی از واقعیت بود و هر چه زمان میگذشت به تدریج دیدگاهها نسبت به بیماری روانی تغییر مییافت و به دنبال آن روشهای برخورد با بیماران روانی نیز به تدریج تغییر میکرد به ویژه در انگلستان وضعیت کمی بهتر از بقیۀ اروپا بود به عنوان نمونه در آغاز قرن سیزدهم میلادی در انگلستان دادگاهی برای تعیین سلامت روانی افراد بوجود آمد که به آن "دادگاه دیوانگان" میگفتند در این دادگاه که تحت فرمان شخص پادشاه قرار داشت به نوعی از حقوق دیوانگان دفاع میشد.
کارشناسی/روانشناسی"سپید نوروزپور"
Instagram: sepinoruzpour
نظرات
2عالی بود خانم دکتر
بیست