
روز خبرنگار، روز بزرگداشت آنان است که با قلم و دوربین، با صدای لرزان اما استوار، با چشمانی بیدار و قلبی پر تپش، روایتگر لحظههاییاند که تاریخ را میسازند.خبرنگار، فقط ناقل خبر نیست؛ او حافظ حافظهی جمعیست، وجدان بیدار جامعه، و گاه تنها صدای یک ملت در سکوت جهانیان. او در میدانهای جنگ، در کوچههای فراموششده، در دل بحرانهای انسانی، ایستاده است تا بگوید: «من دیدم، من شنیدم، من نوشتم، تا شما فراموش نکنید. در سرزمینی که کودکی با صدای انفجار چشم باز میکند، و مادری با بوی باروت به خواب میرود، خبرنگار بودن یعنی ایستادن در برابر مرگ، برای ثبت زندگی. در غزه، خبرنگاران نه فقط راویان درد، که خود قربانیان آناند. آنان که در جنگ ۱۲ روزه، با جان و دل، تصویر ساختند از رنج، از امید، از اشک، از ایستادگی.خبرنگاران غزه، با هر فریم، با هر جمله، با هر گزارش، جهانی را تکان دادند. آنان در میان آوار، در میان خون، در میان فریادهای خاموش، نوشتند تا انسانیت فراموش نشود. بسیاریشان جان دادند، اما روایتشان زنده ماند؛ چون حقیقت، حتی اگر کشته شود، باز زنده میشود در دل آنکه میخواهد بداند.در جنگ ۱۲ روزه ایران، خبرنگاران نقش بیبدیلی داشتند. آنان در روزهایی که هر لحظهاش میتوانست آخرین باشد، با شجاعت و تعهد، روایتگر ایستادگی مردم شدند. در آن روزها، خبرنگار فقط یک حرفه نبود؛ یک مأموریت تاریخی بود. آنان با کمترین امکانات، اما با بیشترین عشق، نوشتند، ثبت کردند، و صدای مردم شدند.
در دل آتش، در کنار رزمندگان، در میان خانوادههای نگران، خبرنگاران ایستادند تا بگویند: «ما اینجا هستیم، ما مینویسیم، ما نمیگذاریم فراموش شوید.» و امروز، هر سطر از آن گزارشها، هر تصویر از آن روزها، سندیست از حقیقت، از شجاعت، از انسان بودن.
خبرنگار بودن یعنی انتخاب راهی دشوار؛ راهی که گاه با تهدید، با سانسور، با بیمهری، و حتی با مرگ همراه است. اما خبرنگار، با همهی اینها، باز مینویسد. چون میداند که حقیقت، اگر گفته نشود، میمیرد. و اگر حقیقت بمیرد، انسانیت هم خواهد مرد.در روز خبرنگار، باید بیش از تبریک، بیش از بزرگداشت، عهد ببندیم. عهد ببندیم که صدای خبرنگاران باشیم، که از آزادیشان دفاع کنیم، که امنیتشان را مطالبه کنیم، و که روایتشان را بخوانیم، باور کنیم، و منتقل کنیم.در جهانی که گاه صدای بلندتر، نه لزوماً صدای درستتر است، خبرنگار کسیست که صدای بیصداها را بلند میکند. او از کودکی در غزه مینویسد، از مادری در آبادان، از کارگری در خرمشهر، از دانشآموزی در زاهدان، از پیرمردی در مهاباد. او مینویسد تا هیچکس بیصدا نماند، تا هیچ دردی بیروایت نماند، تا هیچ حقیقتی دفن نشود و در این راه، گاه جان میدهد، گاه تبعید میشود، گاه فراموش میشود. اما حقیقتی که نوشته، باقی میماند. و این، بزرگترین میراث خبرنگار است.
کاریکاتوریست: پریا رحیمی
نظرات
0