خانم پری آخته ضمن تشکر از وقت مصاحبه ای که به ما دادید، از شما می خواهم مختصری از خودتان و فعالیت هایتان برای ما بگویید؟
متولد 1352 هستم. در خردسالی پدر و مادرم را از دست دادم و تحت قیومت و سرپرستی برادرم بودم. ایشان استاد دانشگاه و فردی ادیب و بسیار اهل مطالعه بودند. بنابراین خواندن و نوشتن را در پنج سالگی از ایشان آموختم. به جرات میتوانم بگویم که تا 10 سالگی بسیاری از کتب اشعار از جمله شاهنامه و دیوان حافظ و شهریار و نظامی و رودکی و ... را حفظ کرده بودم. برادرم عاشق تاریخ بود و من هم برای کنجکاوی هر کتابی را که می خواند برمی داشتم و می خواندم. تا جای که در 8 سالگی تاریخ تمدن ویل دورانت را تمام کرده بودم. از 8 سالگس شروع کردم به نوشتن شعر البته غزل. خانه ما کتابخانه بسیار بزرگ و نفیسی داشت. رمان، شعر و ومحموعه داستان و کتب دینی و تاریخی و ... تا 12 سالگی حدود 10 هزار جلد کتاب را خواندم. شاید برای بسیاری جای تعجب داشته باشد ولی کودکی که از مهر و محبت مادر محروم است و هیچ وجه تشابهی با هم سن و سالان خود ندارد. دنیایی را با کتابها برای خودم ساخته بودم. غرق رمانها بودم از خواهران برونته گرفته تا امیل زولا عاشق آثار روسی بودم. آنتوان جخوف، داستایوفسکی، تولستوی، ماکسیم گورکی،گوگول و... خیلی زود به مدرسه رفتم البته در آن زمان غیر رسمی و دوم و چهارم دبستان را جهشی خواندم. از بچگی عاشق کند و کاش و دانستن بودم. دست خودم نبود انگار گمشده ای داشتم در میان کلمات هر چه را می دیدم می خواندم. همیشه پول مدرسه را جمع می کردم و سر هفته به برادرم می دادم و می گفتم فلان مطلب را جایی خواندم برایم کتابش را بخرید. تا ته تمامی ادیان را هر چه که کتاب می دیدم می خواندم. تورات، انجیل و...از کتابهای داروین گرفته تا کتب و دست نوشته های نویسندگان قدیمی. ولع سیری ناپذیزی داشتم عاشق فیزیک و زیست شناسی و شیمی بودم. مدام آزمایش می کردم. از گل بازی گرفته تا سوزاندن پتاسیم و سدیم. بدون رفتن به کلاسهای خیاطی دوخت و دوز را هم از کتابها یاد گرفته بودم و با قیچی روی پارچه های کهنه برش میزدم و میدوختم. شاید بچه های هم سن من از چرخ خیاطی می ترسیدن ولی من حتا تعمیراتش را هم میکردم. سوزن دوزی و گلدوزی میکردم. مکرومه می بافتم و انواع اقسام بافتنی ها. دنیای کودکی من در تنهاییم زیبا بود. اما یک اشکال داشت. زندگی همانی نبود که در میان ورقه های کتاب بود. زندگی واقعی خیلی بیرحم بود که لطمات این نگرش رمانتیکم را به دفعات در زندگی به نحو بسیار بد و تلخی حس کردم. هزاران بار زمبن خوردم و دوباره بلند شدم. از کودکی یاد گرفتم که جز خدا و خودم کسی را ندارم. مریض که می شدم شبهایی که تا به سحر در تب می سوختم و کسی نبود که حتا یک قرص تب بر به من بدهد. وضعیت مالی ما خیلی خوب بود. بنابراین بچه های شیک پوش و تر و تمیز بودم و با مغزی پر. بسیاری از روزها در مدرسه بچه ها از روی حسادت مرا کتک می زدند. کسی را نداشتم که از من دفاع کند. چون بیشتر از معلمانمان میدانستم برای ترجمه شعر و حتا خوانش آن در دوران ابتدایی همیشه با ترکه های چوب در کف دستانم جایم پشت در کلاس بود و به همین منوال در دوران دبیرستان هم اکثر مواقع پشت در دفتر مدرسه بودم. دانستن زیادی برای من دردسر ساز شده بود. از 12 سالگی داستان و نمایشنامه نوشتم. نمایشنامه هایم را در آموزش و پرورش و مدرسه اجرا میکردند. سال 1366 در مسابقه شعری که در شهر مشهد بود رتبه اول شدم. 13 سالم بود و دانش آموز دبیرستانی بودم. در کنکور شرکت کردم و در دانشگاه تبریز قبول شدم. اما ازدواج کردم و دقیقا سه روز بعد از ازدواجم مادرشوهرم مرا به پایگاه بسیج برد و اسمم را نوشت. آرزویش این بود که عروسش خانم مجلسی شود و ...خیلی زود پیش رفتم و مربی احکام و اخلاق اسلامی و مفسر قران و مسئول پایگاه شدم. تا زنده بود ماندم و حرفی نزدم ولی بعد از فوت ایشان در سال 1385 انصراف کامل دادم و اولین فرد در بسیج هنرمندان اردبیل اسم نوشتم...اولین بانوی خاطره نگار شمال غرب کشور بودم. بعد از من بسیاری که مسخره ام می کردند به این عرصه آمدند. دو تا فرزند پسر دارم و همسرم جانباز اعصاب و روان بدون درصد و بدون حقوق است. از سال 85 تا به اکنون بالای 20 کتاب نوشته ام ویراستار هستم و کارشناس ادبی و منتقد. مدرس داستان و خاطره نگاری هستم.
هر فردی نگاه خاصی به هنر دارد، شما هنر را چگونه یافتید؟
خداوند خود زیباست و عاشق زیبایی و هنر جزو زیباییست. هنر از دیرینه ترین عرصه برای تبلور روح انسان است. هنر نغمه روح است بر جهان. روحی که از اوست و به او باز میگردد. اولین هنرمند خالق بی همتایمان است. به طور کلی من در هنر فقط عشق خالق را دیدم و می بینم.
حضور هنرمندان زن در هر زمینه ای از هنر را در اجتماع چگونه می بینید؟
شکر پروردگار روز به روز بانوانی پیدا می شوند که در عرصه هنر پیشرفتهایی دارند. حضور بانوان در برخی از زمینه های هنری به گونه ای چشم گیر و گیراست که می توان حتی آنها را هنر زنانه نامید. قرار نیست همه بانوان شعر بگویند و یا ترانه بخوانند. زن خود مولد و پدیدآور است. زنان در فرهنگ ما گرایش ویژه ای به هنر دارند. چه همان زنان عشایری که بر روی پارچه با نخ و سوزن شکل داده و نقشهایی می زنند و یا فرش و گلیم و جاجیم و نمد و ... می بافند. زن یکی از اصلی ترین محورهای بیان هنر است. زن خود هنر خالق است بر روی صفحه گیتی و به نظر من تمامی زنان هنرمند آفریده شده اند.
از مشکلات انتشار آثارتان بگویید؟
به خاطر نداشتن هزینه آثار آزادم را به ندرت می توانم به چاپ برسانم. دیگر آثارم را هم شده که سالها تحویل داده ام و هنوز هم به چاپ نرسیده اند. گاها چون برای ارگانها و نهادها می نویسم جاهایی را هم حذف می کنند و ....
آیا چالش و دغدغههای ایده یابی در نوشتن داستان با خاطره یکی است؟
خوشبختانه ذهن من پر از ایده است و سوژه، اما زمان من برای نوشتن اندک است. در کل ایده ها و سوژه ها چه در داستان و چه در شعر و یا خاطره خودشان مرا می یابند نه من آنها را.داستان را ما خلق می کنیم. شخصیت ساخته ذهن ماست که بر روی قلم آن را می پرورانیم اما خاطره نه؛ در خاطره شخصیت راوی را باید نشان دهیم با مکانهایی زنده و مستند با انسانهایی که به واقع او با آنها زیسته است. خاطره واقعی است اما داستان نشات گرفته از تخیل نویسنده است. در داستان دستمان برای پرورش و نمو شخصیت برای زیستن او برای تمامی راههایی را که رفته برای تمایلات و احساسات و خواسته هایش عشق ها و وابستگی ها و شکست و بحران و یا مرگش نویسنده آزاد است. اما در خاطره چنین نیست در خاطره ما با یک انسان واقعی طرفیم با یک شخصیت زنده و پویا.
شما چقدر در مقابل منتقدین به آثارتان با این مصرع از ملک الشعرای بهار موافق هستید؟ (نشد چشمه از پاسخ سنگ، سرد).
انتقاد پله طرقی هنرمند است. کلا در هر عرصه ای چه هنر و یا اجتماع باید انتقاد پذیر بود. شاید من از منظری به موضوعی مینگرم و طرف مقابل از منظری دیگر. از منتقدانم بسیار تشکر کرده و سعی میکنم همه را با روح و جانم بشنوم. ولی در آخر نه همه، بلکه همان هایی را حس می کنم به جا و مفید گفته اند را حتما اعمال می کنم. انسان موجودی اجتماعی است و شایسته و بایسته است که نظرات اطرافیان را بشنود.
خودتان را بیشتر خاطره نویس می دانید یا داستان نویس؟
من ذاتا شاعر زاده شده ام و داستان نویس.خاطره نویسی را خودم انتخاب گرده ام. اما در هر حال من همان داستا سرا هستم.
ژانر مورد علاقه خانم آخته پری؟
ژانرهای فانتزی و واقعیت توام با رئالیسم جادویی را دوست دارم. طرح چند رمان را بدین منوال نوشته ام. سعی دارم در اولین فرصت تکمیلشان کنم.
از سختی و لذت بازنویسی خاطرات دیگران بگویید؟
سختی خاطره نویسی از همان وهله اول تا انتشار و رونمایی کتاب به صورت ممتد وجود دارد. بدیهی است خلق اثر شیرین است. اما نحوه مصاحبه، پیاده سازی تبدیل آن به کتاب طاقت فرساست. کلا نوشتن یعنی ریختن عرق روحی. شده کتابی را ده روزه نوشته باشم اما ماهها برای بازنویسی آن زحمت کشیده ام.
آیا درهرهنری استعداد ذاتی کافی است؟
استعداد ذاتی هیچ تضمینی برای هنرمند شدن نیست. خواهر بزرگ من یک رمان خوان قهار و حرفه ای و قصه گویی متبحر است. بسیار شده که به مطالعه وسیع او غبطه خورده ام. هر دو در یک خانواده اهل هنر و موسیقی و شعر بزرگ شده ایم با همه کتابهایی که از کودکی خوانده ایم. درست است استعد از عناصر مهم در خلق اثری بی بدیل است. اما من نویسنده شدم و او خانه دار. ممکن ات فردی که توانایی متوسطی دارد موفق شود. چون اشتیاق به هدف رسیدن را دارد برای تبدیل شدن به یک هنرمند و خلق آثاری ماندگار، علاوه بر استعداد به آموزش های تئوری و عملی نیاز است.تمرین و ممارست و پشتکار...کلا نباید با حرف و کلام کسی پا پس کشید.من همیشه نقطه شروع و پایان را می بینم و اصلا برایم پیرامون مهم نیست. هدف را پیش رو دارم و باقی هیچ. بهترین راه رسیدن این است که استعداد با ارداده و تلاش توام باشد.
توصیه شما برای علاقمندان به هنر؟
بسیاری هستند که از قدم اول میترسند. باید بگویم که شجاعت همان قدم اول را برداشتن است. برای کسب موفقیت در عرصه های هنری تلاش و کوشش بی وقفه لازم است اما در کنار آن نباید ناامید شد. مساما در کنار این تلاس مطالعه و آموزشهایی هم لازم است. باید مطالبی را بیاموزیم و با توجه به افراد موفق که در آن حیطه فعالیت دارند توصیه و پند و آموزشهایشان را با جان و دل بشنویم و به کار ببندیم.
نظرات
0