در این کتاب سرگذشت فرمانده، رزمنده و جانباز سید علی شعاع هاشمی خمامی را از زمان انقلاب و مبارزه با منافقین و دفاع از آب و خاکش در جنگ تحمیلی دنبال میکنیم .او سیدی از تبار گیلان است. ایمان
راسخ و خوی مبارزه طلبی را از جدش به ارث برده. آقا سید و خانواده بزرگوارش از زمان میرزا کوچک خان جنگلی و مبارزه با روسها تا امروز برای دفاع و سر بلندی ایران عزیزمان تلاشهای ستودنی انجام دادند.
بخشی از کتاب:
مدتی از خط نگهداری گذشت. با گروهان و دستهها انس گرفته بودیم. هر کدام از نیروهای بسیجی حال و هوای خاصی داشتند. من به آنها حسادت میکردم؛ اما آنها از من التماس دعا داشتند.با خودم گفتم:
_خدایا من کجا و این بچهها کجا؟! چه دل پاکی دارن.
هر کدام فرشتهای بودند روی زمین. انگار که در این دنیا نبودند و در عالم دیگری سیر میکردند. یک روز غروب برادر شجرات به همراه چند نفر از بچههای شناسایی و تخریبچی به خط آمدند و از رودخانه عبور کردند. این کار را چند شب انجام دادند. یکی از همان شبها فرماندهان و دسته گروهانها را جمع کرد و از روی نقشه، دیدگاه دشمن را روی خط توضیح داد. حدس میزدم عملیات نزدیک است.
اواخر فروردین ماه سال هزارو سیصد و شصت و یک بود. بالاخره زمان موعود فرارسید. از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم. بعد از گذشت چند ماه چشمانتظاری به آرزویم میرسیدم. یک روز غروب بعد از نماز مغرب و عشا دستور رسید که کلیهی بیسیمها را خاموش کنیم.
نظرات
0