گلچینی از فرهیختگان عرصه اطلاع رسانی بوده که در توسعه آگاهی عمومی ایفای نقش می نمایند
اخبار فوری
آخرین اخبار
داستانک خانواده پرماجرا/کارن مسیبی
اشکالات ویراستاری تعمدی است

 

الکس و خانواده پر ماجرا می خواستند در تعطیلات کریسمس از لس آنجلس به هاوایی بروند، ولی الکس دوست داشت به نیویورک برود. برای همین روز سفر در گوگل مپ پدرش (دنیل) مکان سفر رو از هاوایی به نیویورک تغییر داد. مادر او (لیدی) متوجه شد که خیلی راه طولانی است، او شک کرد و به دنیل گفت مطمئنی نزدیک هاوایی هستیم؟

به تابلوی کنار اتوبان نگاه کرد! نوشته شده بود نیویورک!

دنیل ترمز کرد و لیدی گفت: بچه ها هرکسی این کار را کرده باشد از جایزه کریسمس محروم است. الکس نگران بود و استرس داشت، شر شر عرق می ریخت! با خودش می گفت: اگه بگم و تنبیه بشم چی!؟ اگه بفهمن چی؟ اگه جایزه ام رو نگیرم چی!؟

دنیل تصمیم گرفت که به هاوایی بروند، ولی لیدی گفت:«تا آنجا یه شبانه روز راه است»

دنیل گفت: «بهتر است به خانه دیوید دوستم برویم»، اما کوین برادر بزرگ الکس گفت :«می توانیم همین جا بمانیم، چون خانه دیوید در غرب هست ولی هاوایی در شرق!»

مادر الکس و پدرش تصمیم گرفتند تا صبح همون جا بمانند و صبح حرکت کنند.

صبح خانواده الکس راه افتادند، الکس به مادرش گفت: «مامان میشه بریم رستوران KFC مرغ سوخاری بخوریم؟ مادرش گفت باشه، خانواده الکس به سمت رستوران حرکت کردند و خوشحال غذا خوردند.

در راه به فروشگاه و مرکز شهر رفتند. بچه ها به شهر بازی رفتند، دنیل و لیدی داخل ماشین ماندند.

لیدی به دنیل گفت: دنیل مواظب بچه ها باش من می روم کادوی کریسمس بخرم و رفت نامه های بچه ها رو که به بابا نوئل نوشته بودند آورد، برای سوفیا (خواهر کوچک الکس) یک قصر السا و آنا به همراه لباس آنها خرید، برای برادر بزرگ الکس (کوین) بازی کامپیوتری مرد عنکبوتی خرید.

و برای الکس لباس بتمن و غار بتمن خرید.

برای دنیل یک لباس بابا نوئل خرید که شب کریسمس بپوشد.

لیدی به برادرش زگ زد و گفت: «لباس الف رو هنوز داری؟» برادرش گفت: «بله»

لیدی گفت شب کریسمس اون رو بپوش و بیا خانه ی ما.

آنها رفتند و به سمت هاوایی حرکت کردند، فقط دوازده ساعت ساعت تا هاوایی مانده بود و تا شب کریسمس هفت روز مانده بود.

بچه ها خوابیده بودند و دنیل رانندگی می کرد. شب به هاوایی رسیدند و رفتند ویلای کنار دریا. آنها می خواستند بروند دریا ولی باران بود، موج دریا چهار متر تا هجده منر می رسید، آنها رفتند کنار دریا نشستند. الکس عروسک قدیمی تدی قرمز خود را آورده بود، یک موج هشت متری زد و تدی قرمز را برد، الکس داد زد:«مامان تدی قرمز!!!»

الکس دنبال تدی دوید، آن را گرفت ولی وقتی نزدیک ساحل بود بیهوش شد.

لیدی و دنیل سریع او را به سمت بیمارستان بردند، همه نگران بودند، ماشین خیس شده بود و خراب شد. لیدی دوره امدادی را گذرانده بود. به ریه های الکس فشار آورد، الکس به هوش آمد، مادر کمی به الکس هات چاکلت داد و الکس آرام شد.

الکس گفت: «بهتر است به ویلا برویم»

دنیل حرکت کرد و آنها به ویلا رسیدند. الکس برای شام خوردن آماده شد، بعد شام فورا خوابید.

صبح زود بیدار شد و بعد از صبحانه به سونای ویلایشان رفت، او در آنجا دما را به هفتاد درجه رساند. دماسنج خراب بود، دما تا هشتاد و پنج درجه رساند. الکس حالش بد شد، لیدی و دنیل متوجه شدند، الکس در را به سختی به کمک سوفیا باز کرد.

لیدی و دنیل گفتند: «الکس برای سونا رفتن باید اجازه بگیری»

الکس گفت: «ببخشید مامان، ببخشید بابا»

کار من بود که مکان را عوض کردم! لیدی و دنیل گفتند: «الکس کار تو بوده!!! »

الکس گفت: «بله»

لیدی گفت: «اشکال ندارد»

سفر جالبی بود اما اگر می خواهی کادوی کریسمس بگیری باید تا دو روز دیگر که کریسمس است پسر خوبی باشی.

الکس قبول کرد و خانواده الکس فردای آن روز به سمت لس آنجلس حرکت کردند. آنها رسیدند و استراحت کردند و برای فردا یعنی روز کریسمس آماده شدند.

الکس بیدار شد و داد زد بیدار شید کریسمس شده!!!

همه از خواب بیدار شدند. نوبت کادو باز کردن بود، آنها از دیدن آن همه کادوی خوب خوشحال بودند.

الکس متوجه شد نباید کارهای خطرناک کند.

 

شناسه خبر : 15223
تاریخ : 1403/2/20 13:02:00
لینک خبر :  https://daryaaknar.ir/sl/rXxrXZ
نویسنده خبر :
X

🔶 شبنم میرزایی وند

🔹 مترجم | نویسنده | خبرنگار
🔹 دکتری تخصصی روانشناسی
 
🔹 مدرس دانشگاه
🔹 عضو انجمن روانشناسی آمریکا
🔹 عضو انجمن هیپنوتراپی آمریکا
🔹 عضو رسمی باشگاه پژوهشگران جوان
 
🔹 مدیر مسئول نشریه ژاله هنر
🔹 مدیر دفتر نمایندگی نشریه دریاکنار و نگین جم در استان البرز
🔹رئیس انجمن ادبی شبنم صبح
 
🔹 مدیر مسئول موسسه دیبای هنر

 

برچسب ها #کلاس چهارم #کارن مسیبی #کرج #داستان

نظرات

2
دیدگاه های ارسال شده توسط شما پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد. پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشند منتشر نخواهند شد. پیام هایی که غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشند منتشر نخواهد شد.
  • فاطمه سادات زورقچی
    6 ماه قبل

    آفرین کارن عزیزم،عالی نوشتی پسرم

  • لیلا خسروی
    6 ماه قبل

    کارن عزیزم،برای شما موفقیت و شادکامی رو آرزومندم