بیدمعلق
بیدمجنون سر به زیر افکنده وافسرده است
بی گمان قلب قشنگش را کسی آزرده است
آنکه زیر سایه اش خوابیده گویی ازجفا
بید زیبا را چنین آزرده وپژمرده است
گرچه باشد مظهر شادابی ودلدادگی
من به چشم خویش دیدم بید را، دل مرده است
عشق لیلی گرچه برمجنون دهد تاب و توان
بید مجنونِ، دل من، ازجفا فرسوده است
تا دهد شادی به دشت زندگانی، بید من
درکویرآرزوها، راه ها پیموده است
خسته در پیمودن ره نیست، از بیم تبر
سربه زیر افکنده و، سَر خورده است
درعجب هستم زبخت خویش (وجدانی)چرا؟
سرنوشتم راه خوشبختی به من نسپرده است
زهرا وجدانی
----------------***----------------
آواز غم
از هر تصویری می گریزم
باز فکری می آید
تا مرا از نگاه دور کند
این همه هیاهو در سرم
مشغول به کرخت کردنِ زندگی اند!
می بینم
احساسِ مرده ای
توسط فکری در ذهنم
این ور و آن ور می شود
و صدایِ این تردد
به جانم می افتد
از هر تصویری می گریزم
دروغ و فریبی
می بینم
که بر لب ها خنده می نشاند و
ترس می گردد
این همه هیاهو در سرم
آواز غمی ست
برایِ بودنم
سامان ساردویی
----------------***----------------
فیلمنامه زرد
به چهره ات نگاه می کنم
زیبایی ات،
بریده ای از صفحه ی حوادث روزنامه هاست
که ترس های آدمی را مُدام
بیدار می کند
هیچ یک از ما،
خاطره ساز نیستیم
نسلی که،
نه خیال مجنون بودن دارد
نه جرات لیلا شدن
نقشه را گشودیم
راه افتادیم
برای حذف نقطه هایی
که ما را به بن بست می کشاند
ما چقدر حرف،
برای نگفتن داشتیم
چقدر زمان،
که همدیگر را در آغوش بگیریم
تا مست شویم
از بوی زندانی که برای هم می سازیم
در میانِ این همه شکاف
دنبالت می گردم
در حالی که کنارم قدم می زنی
و کمک می کنی
زخم ها را روی هم بگذاریم.
جواد محمدی
----------------***----------------
نماز
ای که در صومعه عشق نیازی داری
از برای طلب عفو و کرامت تو رازی داری
زگنه کرده خود سخت پشیمان شده ای
که به محراب و دعا سوز و گدازی داری
میکنی گوهر عشق را سرازیر چو ابر
که به خلوتگه معشوق، چه نازی و نوازی داری
ای که برنایی و ایام جوانی است به کام
بنما یاد ز معشوق، اگر قصد نمازی داری
سوی بت خانه و میخانه دوران مرو
بنما روی به معبود، اگر قصد حجازی داری
ای که در وادی عشق، ثنایی داری
که به تسبیح الهی فرازی داری
سیده مریم طاهایی
----------------***----------------
آرش
راه باز گشتی نبود
پیچ اپیچ اندوه
راه باز گشتی نبود
خود را به بلندی ها رساند
پلنگی زخمی
درون اش غرید
کمان را تا آخرین نفس کشاند
قلب اش تیر کشید
تیر از دشت ها گذشت
تا بر درخت گردو نشست
هنوز کودکان این مرز
می گویند
آرش باز خواهد گشت...
سوفیا جمالی صوفی
----------------***----------------
برمی گردی
بر می گردی؟
بر نمی گردی؟
بر می گردی
بر نمی گردی
چه فرقی دارد
اگر گنجشک ها
بر کفش های من
آشیانه بسازند
یا پوتین های تو
کفش های من آهنی نبود
آدم آهنی نبودم
که شلیکم کنی
به کتاب های درسی
تو همیشه در جنگی
من دلم صلح می خواست
ما شاهکاریم
شاهکار تولستوی ...
مرضیه علوی نژاد
----------------***----------------
مهدی(ع)
مژده باد شیعیان نیمه شعبان آمد
حجت حق نور چشمان حضرت زهرا آمد
ثری تا بر ثریا نور بار یدن گرفت
قائم آل محمد فرزند زهرا آمد
وارث علم امامت چشم گشودِ سامرا
نرجس افتخار یبن زهرا رابه دامان آمد
گشت بام سامرا روشن در این نیمه ماه
ماه رو شن از جمال مهد ی زهرا آمد
بر دوشش پرچم عدل وعدالت بادا
او بر ای رهبر ی دین و دنیا آمد
امشب ملائک زه فلک کرده نزول
کز بهر تما شای رخ مهد ی زهرا آمد
حجت الله است از سوی جانان آمد
آن چراغ روشنی کعبه دلها امد
امشب قدردیگری نیمه شعبان آمد
آخرین حجت این شب نمایان آمد
عید همه باد مبارک مهدی دوران آمد
چشم بر راه ظهورش جمله یاران آمد
حاج احمد قهرمانی
فرخنده میلاد سراسر نور منجی عالم آخرین برگزیده الهی برهمگان مبارک باد
----------------***----------------
گمشده
و من
دنبال یک گمشده آمدهام
دنبال یک صدا
که روی شرجی هوا
مثنوی پخش میکند
دنبال یک شال آبی خیس
که روی گرگ و میش یک سپیده
رقص میکند
طاهره امینی جزه
----------------***----------------
وداع
باید وداع کنم
با تو و خاطراتمان
سخت هست،
عذاب هست
اما چاره ای نیست
بیچاره دلم؛
بارها و بارها
خودش را به آن راه زد
کوتاه آمد
چشم بست
نشنید..
چاره ساز نشد.
بیچاره دلم ..
شادی دامن افشان
----------------***----------------
شعبده
موهایت
پرندگان وحشی اند
که با باد پر می کشند
تا گفتی پرواز
گلوله ای در دستم پرنده شد
تو شعبده می کنی
بگو بهار
تا برف ها شکوفه شوند!
فرسا عمران
----------------***----------------
شکوفه
و تو خندیدی و من
چه میدانستم
که گاهی
در زمستان هم
درختها
شکوفه میدهند.
مجتبی پورفرخ
----------------***----------------
سکوتی سرد
سکوتی سرد میبارد
از ترکخورده بامِ گنبدِ باژگون
خواب ماندهاند ثانیههای لجوج
زیر لحاف برگهای تقویم
روح روان مرگ است
میخزد آرام آرام
بر سراشیب تند حیات
هاژ و باژند دیدهها
خزان نیامده زمستان است که میتازد
در کوچه پسکوچههای تردید
زهره برقچی
----------------***----------------
جای خالی تو
تو که نباشی،
پنجره نیست
قهوه هم نیست
حتی باران هم چیز تازه ای نیست
تو که نباشی،
جنگل خسته است
گنجشک ها به خواب رفته اند!
اینجا فقط فنجانی است،
که صبح سراغت را،
از من می گیرد.
هادی حیدری
----------------***----------------
ورزو
فارغ از کل جهان باش که امروز خوش است
نغمه ی بلبل شیراز دل افروز خوش است
در جهانی که پر از غلغله ی مرگ شده
شاد باشیم و بخندیم که نوروز خوش است
علیرضا محمدی سرچشمه یی
----------------***----------------
آتش و شعله
چون آتشی و شعله خریدم که بمانی
بر شعله چو پروانه پَریدم که بمانی
آغوش پذیرای من و حرف و خیالت
چون خاطره در لحظه رسیدم که بمانی
ای عشق مگو بر لب غمگین تو گواهی
من نیز دل از جمله بُریدم که بمانی
حرفی به دلم هست که مانند زلیخا
یوسف شدی و جامه دَریدم که بمانی
هم می گذری بی خبر از آه دل من
هم در پی ات آواره دویدم که بمانی
الهام موسوی
----------------***----------------
خواب
خواب تو را می دیدم
در بی فصل ترین حالت زمان
در کوچه ای پُر از کویر
به ترک های دیوار همسایه
سلام کردم
در بی کسی کلمه
و صبورانه در وهم سرابت
برای بن بست ها
دست تکان دادم
و در قار قار کلاغ های پلشت
به تعبیر آمدنت رقصیدم
شاید
صدای دورگردی
بیدارم کند
پنبه در گوش های کابوس می گذارم
همانا
دلخوشم
به غبار لحظه ای که
خواب تو را می دیدم ...
مرضیه کارخانه
----------------***----------------
دوران کودکی
ساعت کودکی ام عقربه اش خواب نداشت
هی در آن دایره می گشت و دگر تاب نداشت
صبح از خنده ی گل بلبلِ مستی بودم
عشق، بیمار و غمِ زلفِ پر از تاب نداشت
سادگی از رخ و از رخت تنم پیدا بود
زیور و جامه ی من گوهر کم یاب نداشت
بارشِ برف چنان بود که در تابستان
شهرِ ما حسرتِ آن رودِ پر از آب نداشت
کودکی خانه ای از جنس گِلِ رویا بود
پنجره سمتِ غروب و غمِ مهتاب نداشت
عکسی از خاطره شد خنده ی آن کودک شاد
عکس ها ارزش و جان داشت ولی قاب نداشت
خواب دیدم به سحر، کودکم و شادم باز
حیف! تعبیرِ خوشی وقتِ سحر خواب نداشت
محمد کریمی
----------------***----------------
فراموشی خود
آدم ها گاهی اوقات
خودشون رو جا می گذارند
شاید برای شما عجیب باشه
اما همه ما بعضی وقتا خودمون رو جایی جا میگذاریم.
گاهی در خیابانی
گاهی در کافه ای
گاهی در اتوبوسی
گاهی در خانه ای
گاهی در تاکسی ای
گاهی در نگاهی
و
گاهی در آغوشی..
نازنین عالی پور
----------------***----------------
تب عشق
وعشق شعله شد وجسمنیمه جانمسوخت
زخاطرات به لب آمده زبانمسوخت
درآن زمان که دلم درد را نمی فهمید
گدازه بود و تب سرد را نمی فهمید
میان کوچه تو را دیدم و اسیر شدم
به عشق روی تو من عاشقی دلیر شدم
سلام دختر زیبای دشت آهو جان
کشیده طعملبانت مرا به نارستان
بخند تا گل سرخ انار باز شود
شکوفه های اقاقی پراز نیاز شود
تو طعمخوب عسل را به کاممن بچشان
نسیمروحنواز بهشت را برسان
به من بگوکه دلت تشنه ی نگاه من است
به چشم تو نم اشکی است از گناه من است
اسیر آتش و آهم قفس کم آوردم
به عشق پاک و زلالت نفس کم آوردم
دلم به وسعت دریای بیکران تنگ است
زمانه تنگ زمین تنگ و آسمان تنگ است
چگونه وصف کنم اشک سیل شد بی تو
ومرگ طعم خوشی باب میل شد بی تو
نفس بگیر از آهمکه بیتو می میرم
شراره ام که از عشقت زبانه می گیرم
بیا و روزنه ای را به قلب من وا کن
وشعله های غم عشق را تماشا کن
زهرا ارواحی
----------------***----------------
پایبندی
پر از دردم به لطف حالِ خوب عشق میخندم
همیشه بغض مسکوتی نشسته پشت لبخندم
هدف دارم ولی خسته تر از آنم که میبینی
من آن پیغمبری هستم که از تبلیغ دلکندم
نه دینم انتخابی بوده نه شهری که در آنم
از این پیشآمدِ اجباری تقدیر خرسندم
رفیقانِ زیادی دارم و دشمن نمیخواهم
به آهویی که با صیاد خو دارد همانندم
ندیدم خیری از احساس های پوچ و بی معنی
هنوز اما به مفهوم عجیب عشق پابندم!
امیرحسین حسین زاده
نظرات
0