گلچینی از فرهیختگان عرصه اطلاع رسانی بوده که در توسعه آگاهی عمومی ایفای نقش می نمایند
اخبار فوری
آخرین اخبار
من دانشجویان را به شاد زیستن دعوت میکنم
گفت و گویی با دکتر محمد مرادی رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز
با وجود علاقه به ادبیات اما تجربی خواندم!

چه چیزی باعث شد شما به پژوهش در دانشگاه روی بیاورید؟ 

به نام خداوند جان و خرد، این مقدماتی دارد؛ یعنی واقعیتش به نظرم علاقه به تدریس همیشه داشتم. کلاس سوم، چهارم یک میز کوچیک داشتم معلم بودم ادا در می آوردم. گچ می‌گرفتم. یادم است یکی از تفریحاتم تابستان ها این بود که یک بسته گچ بگیرم؛ آبی، زرد. یادم است سفید و قرمز در را در می آوردم و در بالکن درس می‌دادم، می‌نوشتم پاک می‌کردم. نمی‌دانم چرا خیلی از بچه ها علاقه به معلمی دارند چون در محدوده سنی فکر می‌کنند معلم چیزهایی می داند که خیلی‌ها نمی دانستند. شاید در جهانشان معلمی جایگاه ویژه پیدا می‌کند ولی خب بعد از مدتی خیلی‌ها دیگر معلمی را فراموش می‌کنند اما من به دلیل اینکه بعد از آن هم باز وقتی به شعر علاقه‌مند شدم به شعر روی آوردم. از ۱۳ سالگی شعر گفتن را شروع کردم. شعر را دوست داشتم، مدام دوست داشتم شعر بخوانم و چون شعر می‌خواندم فکر می‌کردم اگر ادبیات بیشتر بخوانم به شاعریم کمک می‌کند و بعد دیدم نه.

به تدریس ادبیات علاقه بیشتری داشتم بخاطر همین با وجود اینکه تجربی خوانده بودم اما رفتم سراغ ادبیات.

 

 شما چه تجربیاتی از زمانی که رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی شدید و چه زمانی که در بخش خودمان تدریس کردید و دوره دانشجویی یا زمانی که در این دانشگاه بودید داشتید که خاص بوده است و دوست داشتید تعریف کنید؟ 

 

یک مقداری سخت است. تجربه کلی را می توانم بگویم. به نظرم مهم‌ترین کاری که حداقل در حوزه مسئولیت می شود انجام داد با وجودی که دانشکده ادبیات ما هزاران مشکلات از نظر تجهیزاتی و این‌ها دارد مشکلات را چون برطرف نمی‌شود، چیزی که خیلی از این‌ها را به هر حال می‌تواند پوشش دهد لبخند و شنیدن است. یعنی من یک چیزی که همیشه توصیه کردم این است که بشنویم حرف دیگران را و اگر چیزی هم نداریم حل کننده مشکلات بعضی وقتها لبخند است. اما یک چیزی که به نظر من در دانشکده خیلی خوب اتفاق افتاده است و برای من جذاب بوده حالا بگذریم از اینکه اصلا بخش فارسی کنار حافظ بودنش و استاد هایش همه تجربه مثبتی است هم شاگردی استادان، تجربه است؛ کتابخانه اش تجربه است؛ شاعرانش تجربه است؛ حافظیه تجربه است. ولی به نظرم همگامی بخش فارسی و استادان بخش فارسی و دانشجویان بخش فارسی در کنار هم فکر می‌کنم سال ۱۴۰۰ برای حفظ جدی و تثبیت بخش فارسی در کنار حافظیه یک تجربه کاملاً موفق جمعی از ادبیات بود. خیلی اتفاق فردی است یعنی شما نگاه کسانی که در فردیت خودشان سلیقه های مختلفی دارند بعد که با هم همسو می شوند یک کنش گری مثبتی را رقم می زنند که تمام شهر، تمام استان، تمام دانشگاه تایید می‌کند و می‌پذیرد که بله؛ حق با بخش فارسی است. این تجربه که خیلی از بچه‌های بخش فارسی و استادان با یکدیگر همسو باشند می توانند کنار یکدیگر اتفاقات بسیار خوبی را در شیراز و کشور رقم بزند.

 

 ما قرار است که این شماره از نشریه را به دکتر مژده تقدیم کنیم و می‌خواستم از شما بپرسم که آیا خاطره ای از دکتر دارید بحثی چیزی که بخواهید از ایشان برایمان بگویید؟ 

زمانی که ما شروع به تحصیل کردیم در دانشگاه شیراز بازنشسته شده بودند. من چیزی که یادم است ولی خوب ایشون را دورادور می دیدیم و آثارشان را، اولین کاری که کردیم برای چند تا از دوستان آن زمان که با دفتر استعدادهای درخشان دانشگاه شیراز ویژه‌نامه‌ای بود که برای دکتر مژده به هر حال آماده کردیم. ویژه نامه ای بود از آثار ایشان، اشعار ایشان. چون من ایشان را به عنوان شاعر نمی‌شناختم بعد دیدم نه تجربه ای که ما در شعر ایشان می‌بینیم متفاوت است. خب دکتر مژده برای ما و نسل ما بیشتر از این جهت تاثیر گذاشته که استاد استادان ما بوده نه استاد ما.

 اما خاطراتی که از مژده ما شنیدیم رفتارشان به هر حال نقش علمی‌ ایشان یادداشت هایشان در روزنامه پارس که به هر حال مشهور هست و حتی اشعاری که از ایشان دیده ایم به نظرم نشان دهنده یک وجود دریایی و عمیقی که هنوز تاثیر معنویشان را به صورت پنهان در بخش زبان و ادبیات فارسی می‌بینیم اما خودم توفیق نداشتم خاطره‌ای مستقیم از ایشان داشته باشم.

 

 استاد مرادی عزیز چه تجربیاتی از همکاری با دیگر اساتید و دانشجویانی داشتید که براتون جذاب بوده است؟ 

 

دانشجوها که من معمولاً از دانشجوهایی که انتقاد می‌کنند گاه در خلوت و کمتر در جریان نقد می کنند حتی بعضی وقت ها تذکر بسیار جدی می دهند خیلی آموختم. یعنی تقریباً چند تا از دانشجویان عزیز هستند که اسمشان را نمی آورم زیاد مرا نقد می‌کنند؛ مثلاً می گویند :«فلانی ما دوستت داریم ولی این کار اشتباه کردی.» بعضی وقت ها هم تاثیر گذاشته برای اینکه من سعی کنم آن رفتار را اصلاح کنم.

یا ممکن است این اتفاق در رفتار باشد، ممکن است این در گفتار باشد، در پژوهش باشد و اجتهاد باشد. خب از این موارد زیاد بوده است.

اما استادان گرامی، شاید لازم نباشد اسم استادانی را بیاورم شاید به هر حال یک مقداری سوء تفاهم برانگیز باشد اما خوب یکی از نظر من تجربه های خوبی که من خودم داشتم اولین جلسه‌ای بوده که به عنوان عضو شورای بخش شدم چون نگاه کنید شما می‌خواید وارد شورای بخشی شوید که تا چند ماه قبل استادان خودتان آنجا بودند ولی به عنوان همکار وارد می شوید.

 نوع برخوردی که استادان عزیز دارند، اینکه تو را به هر حال به سمتی ببرند که تو بپذیری که نه دیگر موقعیتت عوض شده نمی‌خواهد خیلی تعارف داشته باشی، صمیمی‌تر باش! می توانی مشارکت داشته باشی در تصمیم های خوبی بوده که به هر حال من در بخش مشارکت داشتم یا مثلاً یکی از تجربه‌هایی که شاید برای بچه ها جذاب باشد وقتی بعضی از استاد ها مثلا من خیلی اهل ورزش فوتبال نیستم ولی خوب یادم است مثلا یکی دوبار برای دیدن فوتبال بعضی از همکاران در بخش که رفتم که روپایی چیزی زدم برایم جذاب بوده است.

 ولی بعضی وقت ها شما یک نکته‌ای را و یک آموخته‌ای را از یک استاد خاص دریافت می‌کنید؛ ای خدا نیک دارد یاد استاد گرانقدر جناب دکتر نحوی، مواردی مربوط به نسخه یا مواردی که مربوط به تاریخ ادبیات بود خیلی وقت ها در گفتگوهای خصوصی با ایشان یک نکته هایی ایشان به ما می‌گفتند و یاد می‌گرفتیم که چند سال به هر حال مطالعات و سیر مطالعات را جلو می انداخت.

 بقیه استادان دکتر حسنلی عزیز استاد راهنمای من بودن دکتر کرمی عزیز استاد راهنمای من بودند. من خیلی از قواعد پژوهشی را خیلی از وسواس پژوهشی که هنوز با من است و خیلی از روش‌های تحقیق از دکتر حسنلی عزیزم یاد گرفتم؛ چرا چون که به هر حال ایشون یک نگاه کنشگرانه دارند خیلی استادان و محققان اما بدون تعارف تیغ جراحی به دست می‌گیرند پژوهش را نقد می‌کنند و من یادم است کارشناسی ارشد که بودم خیلی از موارد را آنجا یاد گرفتم و سعی می‌کنم این چیزهایی که یاد گرفتم به بقیه منتقل کنم بقیه استادان هم همینطور دکتر نیری عزیز، دکتر کرمی عزیز، دکتر امینی عزیز، دکتر ریاحی عزیز، بقیه بزرگواران که حالا من با بعضی هایشان توفیق شاگردی ایشان را داشتم.

 من فقط یه نکته بگویم که از یکی از استادانم اولین مهر و یک تواضع ویژه یاد گرفتم من یادم است سال ۸۳ یک جشنواره بود. ۲۰ سال پیش من دانشجوی کارشناسی بودم و در یک جشنواره، جشنواره شعر امام رضا، که من چون برگزیده شده بودم سال قبل مرا به عنوان داور انتخاب کرده بودند که داوری کنم و رفتم. یک تعداد از داوران شعر را دیدم. استاد گرانقدر جناب دکتر صیادکوه هم نشستند. ایشان هم داور بودند. اینکه من شاگرد در محضر استادم بنشینم و داوری بکنم و ایشان خیلی با مهربانی مرا بپذیرند برایم خیلی جذاب بود.

یا یک اتفاق خیلی خوشایندی که یادم است سال ۱۳۹۱ که برگزیده کتاب فصل جمهوری اسلامی شده بودم یک دفعه رفتم در جلسه جایزه بگیرم دیدم استاد گرانقدر جناب دکتر مهدی جعفری عزیز آنجا جایزه گرفته اند. این که کسی با استادش در رویداد مهم دیده بشه من خوب دوران شاگردی ام یادم آمد برایم خیلی جذاب بود. خیلی مهربانانه با من رفتار کردند که آن مهربانی و تواضع این بزرگوار برای من نشان دهنده بزرگی و دانش بود.

 ولی خوب اتفاق های مثبت قطعاً زیاد است، باید درباره بیشتر فکر کنیم اما از جوایزی که در واقع کسب کرده بودیم نام بردیم ولی من الان می‌خواهم فصیح‌تر در موردشان صحبت کنید.

من یک زمانی فکر می‌کردم جایزه گرفتن اتفاق خیلی خوبی است مثلاً من یادم است اولین جایزه که در شعر در حوزه ای گرفتم سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ نوجوان بودم چقدر جایزه برایم جذاب بود. 

ولی مهمترین جایزه هایی که من گرفتم برایم آن زمان خودش شیرین بوده جایزه انجمن قلم ایران به عنوان بهترین کتاب کتاب فصل جمهوری اسلامی ایران یا سال ۱۳۹۱ بهترین کتاب فصل تابستان سال ۱۳۹۱ دو دوره پژوهش و شعر برگزیده سرو بلورین جشنواره بین‌المللی شعر، کنار آن حالا مثلا چهار دوره برگزیده کتاب سال دانشجویان ایران و موارد دیگر بوده که اهمیتش کمتر است اما الان فکر می‌کنم که خوب است، جایزه خوب است ولی بهتر این است که آدم جایزه را از تاریخ بگیرد نه جایزه را...

 ما ساده ترین جایزه ها را خودمان از خودمان می‌گیریم به مرحله بالاتر جایزه را در یک انجمن می‌گیریم بعد در جشنواره می‌گیریم بعد می رویم در جشنواره که کتاب آنجا جایزه بگیرد، یعنی برای یک شعر حتی ممکن است در اینستاگرام تیک بزنند و برایمان قلب بگذارند و این جایزه را بگیریم از مخاطب. ولی فکر کنم بزرگترین جایزه، جایزه‌ای است که این باید بعد از مردن بسیاری از شاعران درباره آن ها قضاوت شود پس خیلی هم نمی توانیم به جایزه ها امیدوار باشیم؛ چون جایزه ها دارند در محدوده زمانی مشخص درباره اثر ما قضاوت می کنند و مهم‌تر از همه حتی جایزه تاریخ به نظر من این است که ما حداقل تا پایان زندگی فکر کنیم که حالا اگر شاعر خوبی هم نبودیم انسان های بدی نبودیم.

   چه در تدریس یا چه در زمینه پژوهش در چه برنامه‌های خاصی را تدارک دیدید برای خودتان یا برای دانشکده؟

 حالا در مورد دانشکده من بهتر است خیلی قضاوت نکنم چون که دانشکده حوزه های گسترده رشته‌های مختلف دارد زبان‌های خارجی مختلف بخش و زمینه‌های تخصصی... سیاست های پژوهشی دانشکده در برنامه های راهبردی که مصوب می شود مشخص است مجلات به چه سمتی باید حرکت کنند. استادان برنامه های جهت دار پنج ساله دارند، بخش ها به چه سمتی حرکت کنند. سیاست گذاری بخش ها چطور است و... این ها خیلی برنامه های مفصلی است که بهتر است من درباره اش صحبت کنم اما درباره خودم خوب اول من معتقدم که باید هر دوی ما در چند حوزه که خواستند تحقیق کنیم و من تقریباً ه‍رچه گذشته سعی کردم در چند حوزه بیشتر کار کنم یعنی برنامه اصلی خود من در این نزدیک به ۱۵ سال اخیر لااقل به ارشدم هم ربط دارد به رساله دکتری من و خیلی از کارهایم ربط دارد؛ دو حوزه اصلی است:

 یکی ادبیات شعر معاصر پس از انقلاب اسلامی و یکی شعر شیعی. من در این حوزه حرکت میکنم یعنی در حوزه پژوهشی خاصی که در اغلب پژوهش هایم سعی کردم به نحوی ارتباط بدهم به یک بخش آن...

 به این دلیل است که شعر به علاقه قلبی منم ربط دارد و یک بخش دیگر این است که شعر هایی که منم خودم تجربه در حوزه شاعری داشتم بخاطر همین تجربه شاعری من با تجربه پژوهشگری و استادیم همسو شود. این برنامه برای خودم دارم حالا در این حوزه چه کارها باید بکنم خیلی افسانه و خیال برای خودم چیده ام در ذهنم ولی خب ممکن است بیشتر آن اصلا به نتیجه نرسد ولی تلاشم را می کنم که بخشی را بتوانم به نتیجه برسانم. 

 

الان که به لحظات پایانی این مصاحبه نزدیک شدیم دوربین متعلق به شماست الان رو به دوربین هر صحبتی که دارید مخاطب شما تمامی دانشجویان هستند یک خاطره طنز یا حتی یک نصیحت... به قول معروف هر چه دل تنگت می‌خواهد بفرمایید!

من اهل خاطره که بگذریم من خودم در جایگاهی نیستم که نصیحت بخواهم بکنم حالا نه نصیحت به عنوان خیرخواهی می گویم. فکر می‌کنم چون بعضی وقت ها اندوه را زیاد می‌بینم بین دانشجوها... متاسفانه بعضی از دانشجوهای خیلی باهوش خیلی با استعداد... . به نظرم مهم‌ترین آرزویی که می توانم برای جوانان بکنم این است که لبخند از لبشان نیفتد و هیچ وقت نا امید نباشند. به نظر من امیدواری، شادی و عشق ورزیدن به جهان و آنچه در جانب بهترین راه برای این است که ما هم موفقیت علمی پیدا کنیم هم موفقیت هنری پیدا بکنیم، هم از زندگی خود لذت داشته باشیم. قطعاً رضایت اصلی قلبی چیزیست که در ادبیات می توانیم به آن برسیم. عرفان برای چه خوب است؟ برای اینکه رضایت قلبی به ما می دهد، هرجا که فکر می‌کنیم ادبیات دارد خوشحالمان می کند یعنی ما مسیرمان در ادبیات درست است. هر چیزی که فکر می‌کنیم دارد ما رو اندوهگین می کند باید مقداری از آن فاصله بگیریم. به نظر من بهترین اتفاقی که می افتد و حتی من با دخترانم هم که صحبت می‌کنم چیزی که می گویم همین است یعنی به چند چیز دعوتشان می‌کنم: یک به شاد بودن، شاد زیستن و بعد به فکر کردن، یعنی منظورم از فکر کردن این نیست که ما فلسفه خوانیم و حرف های دیگران تکرار کنیم، نه ! 

خودمان بهانه های زیادی داریم برای فکر کردن؛ در آفرینش فکر کردن، به زندگی خودمان... ولی درست فکر کردن معقول فکر کردن، این دو به نظر من بهترین اتفاقی است که می افتد و اگر بچه‌ها از این مسیر بروند من مطمئنم بعد از ۵۰ سال بعد از ۶۰ سال دیگر برمی‌گردن به گذشته که فکر می‌کنند از زندگی که تجربه کردند احساس رضایت خواهند کرد و می گویند اگر برگردیم باز همین مسیر را پیش خواهیم رفت

 

مصاحبه کننده : پریا رحیمی 

شناسه خبر : 19940
تاریخ : 1403/12/29 16:29:27
لینک خبر :  https://daryaaknar.ir/sl/YhbEWA
نویسنده خبر :
X

🔶پریا رحیمی
🔹خبرنگار
🔹نماینده رسمی انتشارات حوزه مشق
🔹دانشجوی کارشناسی ادبیات فارسی 
🔹شاعر 
🔹مولف ۱۱ کتاب (مستقل و مشترک) 
🔹سردبیر گاهنامه نوای شاعرانه 
🔹نویسنده کتاب مجموعه اشعار اشک سپیدار
🔹عضو روابط عمومی جشنواره جهانی شعر سبزمنش

 
 
برچسب ها #دانشگاه شیراز #مصاحبه #ادبیات #نشریه

نظرات

0
دیدگاه های ارسال شده توسط شما پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد. پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشند منتشر نخواهند شد. پیام هایی که غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشند منتشر نخواهد شد.