شیب سخت و سنگلاخی کوهستان، بسیار تند و نفسگیر است. پرتگاه های مخوف، برف ها و یخچال های طبیعی و صخره های عظیم و سر به فلک کشیده که جان و تن هر انسانی را به وحشت می اندازد، به همین سبب سعود به سمت ارتفاعات دنا، آن هم در میان باد و باران و طوفان کار هرکسی نیست!!.
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل/
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها/
آری گرچه باد و باران و طوفان بیداد میکند و هر از گاه سنگ های ریز و درشت از صخره های بالادست فرو میریزند و پیچ و تاب خوران به سمت پایین میغلتند و راه بسی دشوار و خطر هر لحظه در کمین است
اماچاره ای نیست، باید رفت!!.
در ارتفاعات بالای کوهستان چند خانواده ایلیاتی دچار حادثه شده و در میان باران و سیلاب گیر افتاده اند و نیاز به کمک دارند، باید به پیش تاخت!!!.
هر لحظه خبرهای وحشتناکی می رسد، کوه ریزش کرده است، سیلاب دار و ندارشان را با خود برده است، راه های امدادرسانی از هر طرف مسدود شده است.
در روزگار فضای مجازی خبر حادثه، همچون ساعقه در همه ایل پیچیده است.
همه فارسیمدان ها در هر نقطه ای از کشور که هستند آرام و قرار ندارند، همواره در تلاش و تکاپو هستند، چه آنهائی که در پادنا هستند و چه آنهائی که در شیراز یا گرمسیر هستند، به لطف گوشی های همراه از همه ادارات عشایری و مراکز امدادرسانی سمیرم، اصفهان، کهگیلویه بویراحمد و فارس یاری و مساعدت میطلبند.
بنی آدم اعضای یکدیگرند/
که در آفرینش زه یک گوهرند/
چو عضوی به درد آورد روزگار/
دیگر عضوها را نماند قرار/
و سهراب نیز برای نجات جان همنوعان خود جانش را کف دستش گذاشته و با تمام وجودش آرش وار همچنان از کوهستان بالا می رود و بعد از ساعت ها جانفشانی و فداکاری بالاخره به مرکز حادثه میرسد.
از چادرها خبری نیست، بسیاری از گوسفندان و اسباب و اثاثیه را سیلاب با خود برده است. کوه رانش کرده است و بسیاری دیگر از گله ها در زیر آوار مانده و تلف شده اند.
آن سوتر ناله سوزناک مادری که همه دار و ندارشان را سیلاب با خود برده است شنیده میشود و مادری پیر که در کنارش ایستاده و او را دلداری میدهد، و کودکان خردسالی که از سوز سرما میلرزند و یکی از آنها با چشمانی اشک آلود میگوید، حتی کیف و دفتر و کتابش را هم سیلاب بی رحم با خود برده است. و اما پدری بزرگوار که در برابر این همه سختی و مرارت سینه ستبر کرده و استوار ایستاده و کاملا مواظب است که لااقل خانواده و فرزندانش طعمه طوفان و سیل نشوند.
هر لحظه غرش ساعقه ای خطرناک در کوهستان میپیچد، همه جا مثل روز روشن میشود و دوباره تاریکی همه جا را فرا میگیرد، همه از سوز سرما میلرزند، نه راه رفتی هست و نه برگشتی!.
سهراب که به عمق فاجعه پی برده است گوشی به دست به به دوستان، آشنایان، مراکز امداد و نجات و به هر جایی که میتواند زنگ میزند و استمداد میطلبد، اما گوشی نیز به ندرت خط میدهد.
جان چندین انسان بی گناه و بی سرپناه در زیر رگبار شدید باران و در دل شب و در میان قله های مخوف دنا کاملا در خطر است. بالاخره باید کاری کرد!!!.
سهراب همچنان در تب و تاب است، شب از نیمه گذشته است که صدای نیروهای فداکار و غیرتمند امداد و نجات شهر سیسخت *(هلال احمر، راهداری ، نیروی انتظامی و...)* از گردنه بزن(بیژن) شنیده میشود که همچون فرشته نجات به یاری سیل زدگان شتافته اند.
و شب از نیمه گذشته است که پیام نوید بخش سهراب در فضای مجازی میپیچد:
*با انتقال خانواده های سیل زد به نقطه امن (سیسخت) عملیات امدادرسانی پایان یافت.*
کاظم دشمه
مرداد طوفانی ۱۴۰۱
نظرات
0