
کتاب دیدبان با 15 قصه یک صفحهای با تصویرگری سعید شمس از زندگی شهید شفیع زاده میباشد. شهید حسن شفیع زاده، اهل تبریز و فرمانده توپخانه در زمان جنگ تحمیلی بوده است .لیلا بهرامی نویسنده البرزی با استفاده از بخشهای جذاب و پر تعلیق زندگینامه این شهید گرانقدر 15 داستان برای آشنایی نسل جدید با فداکاری شهدا در زمان جنگ تحمیلی خلق کرده است.
ا
بخشی از کتاب
«موزیک متن»
حاج قاسم نگاه حسن کرد و گفت:«قصد دارم یه فیلم بسازم.»
حسن پوتینش را واکس میزد. فرچه در دستش ماند. با تعجب نگاه حاجقاسم کرد و گفت:«فیلم بسازی؟ چه فیلمی حاجی؟ مگاه کارگرادنی و فیلمسازی بلدی؟»
-مگه من چمه حسنآقا. اسمش رو قراره بزارم قولان. بازیگراشم انتخاب کردم.
حسن فرچه را روی پوتینش کشید و گفت:«معلومه فکر همه جاشو کردی حاجی. خب حالا کیا قراره نقشآفرینی کنن؟»
حاج قاسم لبخندی زد و گفت:« بازیگرا به ترتیب، جلال طالبانی رئیس اتحادیه میهنی کردستان عراق، علی شمخانی فرمانده نیروی زمینی سپاه و...
-حاجی شوخیت گرفته؟
-باقیشم بشنو. مرتضی قربانی فرمانده لشکر25کربلا، محمد جعفر اسدی فرمانده لشکر 33المهدی و امین شریعتی فرمانده لشکر 31عاشورا .
حسن خندید و گفت:«تو کارتون پارتی بازی کردیا حاجی. بازیگراتون همه فرمانده هستن. سربازا تو فیلمتون جا ندارن؟»
حاجی خندید و گفت:«مگه میشه سرباز تو فیلمم نباشه. راستی موزیک متن رو هم قرار تو انجام بدی.»
حسن دست از واکس زدن کشید و با تعجب گفت:«من حاجی؟ من و چه به این حرفا.»
حاج قاسم بلند خندید. گفت:« اتفاقا کار موزیکت حرف نداره. بلدی، خوبم بلدی. دشمن با صدای توپ آتیش توپخونهای که راه انداختی، لرز به تنش افتاده. صدای هر آتیشی که از توپخونه میاد، قوت قلب رزمندههاست.»
حسن با حرف حاجی چنان خندید که اشک به چشمش آمد. با خودش گفت:« موزیک متن حسن شفیع زاده.» و باز خندید....
نظرات
0