
این کتاب خاطرات و تاریخ شفاهی سرهنگ پاسدار علی رضا نظامخواه است که با شروع حرکت های مردمی تحت زعامت امام خمینی به جرگه انقلابیون پیوست و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کسوت پاسداران کمیته انقلاب اسلامی به مبارزه با اشرار، قاچاقچیان موادمخدر پرداخت و سرانجام با تاسیس نیروی انتظامی بعنوان فرمانده پاسگاه در برقراری امنیت شهروندان نقش موثری ایفا نمود.
در قسمتی از این کتاب چنین می خوانید؛
در سه راه کاشانی (مشهد) با چند تن از منافقین درگیر شدیم. او با مسلسل تیراندازی می کرد و من با کلت کمری، آن فرد منافق پس از مجروح شدن متواری شد و بین مردم گم شد و من هم در اثر خونریزی بیهوش شدم. وقتی بهوش آمدم که داخل بیمارستان قائم بود. همرزم که به کمکم آمده و مرا به بیمارستان رسانده بود می گفت؛ وقتی تو را به بیمارستان رسانده بودند پرسنل بیمارستان به چشم منافق فراری به تو نگاه می کرده اند و از ذرمانت خودداری کردند اما بجای تو آن منافق را به اتاق عمل برده بودند که اگر فرمانده عملیات سپاه مشهد تو را نشناخته بود، کسی به تو توجه نمی کرد و بجای تو آن فرد منافق را درمان کرده بودند و تو مرده بودی.
نظرات
0