خلاصه کتاب: دختر نوجوانی به اسم پرستو که از یک پا معلولیت مختصری دارد به شهر و مدرسه جدیدی میرود. او استعداد خوبی در اجرای استنداپ کمدی دارد. پرستو با دختران مدرسه در فراخوان استنداپ کمدی برنامه خندوانه رامبد جوان شرکت میکند. پرستو تنهاست و از فرید عروسک دستی اش برای استنداپ کمدی کمک میگیرد. با نامادریاش رابطه خوبی ندارد.گلی رقیب اوست و میخواهد او را از رقابت حذف کند. پرستو با همکاری فرید در مسابقه مقدماتی شرکت میکند. در ادامه هر کدام با ماجراها و مشکلاتی روبرو میشوند. مثلا گلی را زالو میگزد و پرستو فرید را گم میکند و گم شدن آن را به گردن گلی میاندازد. اما بعد از آن متوجه میشود که کار گلی نیست. بعد از آن رقابت وارد فاز دیگری میشود....
پیامها:
۱_ محبت و صداقت در دوستی باعث صمیمیت بیشتر میشود.
۲_ با اعتماد به نفس به خودمان و مهارتهایمان میتوانیم در کارها موفق باشیم.
۳_مثبت اندیش باشیم و بدبینی را کنار بگذاریم.
۴_ با نگاه کردن به ظاهر اشخاص آنها را قضاوت نکنیم.
برشی از کتاب:
تا گلرخ نشست روی صندلیاش و خواست در کیفش را باز کند جیغ کشید و عقب عقبی رفت و چسبید به گوشه ی دیوار . همه زل زده بودیم به انبوه عنکبوتهای سیاه بزرگی که در کیف گلرخ .بودند آرزو یکی از عنکبوتها را با مدادی که روی میز بود برداشت و بالا گرفت تازه توانستم چهره ی سیاه و زشت عنکبوتها را ببینم که هشت پای دراز و تاشده داشتند حتی یکی از عنکبوتها از روی مداد آرزو سر خورد افتاد روی زمین و .شکست شاید هم از بستار بافته بودند خونشان تمام و خشک شده بودند رعنا خندید و گفت «هه این که با خمیر گل چینی درست شده الکیه بابا.
خدایی خیلی هنرمندانه بود و با عنکبوت واقعی مو نمیزد گلرخ با صدای لرزان داد زد «بهتون میگم اینا رو از اینجا بردارین راستش من هم به زور جلوی خنده ام را گرفته بودم. آرزو از زیر حالم ازشون به هم میخوره.
عنکبوت ها کاغذی را بیرون کشید و گفت «این دیگه چیه؟ انگار
نامه هم برات نوشتن؟!
گلرخ این پا و آن پا کرد و از دورترين مسير ممكن چند صندلی را هل داد و خودش را به کنار آرزو رساند
آرزو شروع کرد به خواندن نامه:
«گلرخ خانم این یک نامهی تهدید آمیز است. این عنکبوتهای سیاه دوستهای من هستند و فقط برای هشدار به سراغ کیف تو آمده.اند از تو میخواهم از شرکت در مسابقه ی کمدین نوجوان انصراف بدهی تا از تهدیدات فوق العاده ی جانی بعدی در امان باشی.
همه ی نگاهها حتی نگاه گلرخ به سمت من برگشت. سرم را تکان دادم و گفتم «نه کار من نیست من با لاله بیرون بودم تازه تو عددی نیستی که بخوام تهدیدت .کنم این نوشته هم دستخط من نیست.
آرزو سریع کاغذ را گرفت جلوی من خنگ خدا این دستخط تایپیه.
نظرات
0