حُزنِ شناخت اساتید پیشکسوت نو ظهور در اصفهان
به قلم: محمد مهدوی
بسیار گفته اند و شنیدیم؛ که بی توجهی به شایسته سالاری در انتصابات، یکی از مهمترین آسیب هایی است که، در عرصه های مختلف با آن مواجهیم...!
تصمیمات نا به جا و غیرکارشناسی منصوبین بی تخصص که خسارت های همیشگی کلان در پی داشته و دارد گاه به حد فرا فاجعه میرسد که ما آن را در این تقریر پدیده های شگفت آور می نامیم؛ که متاسفانه هر روز و شب همه را در بهت و حیرت فرو می برد و برای روزنامه نگارانی چون من، روزی که مایه شگفت زده شدن فراهم نشود خود شگفت انگیز است!
چندی پیش یکی دیگر از خمیرمایه های بهت زدگی در همان اولین گام های ورود به محل کارم؛ در مجتمع مطبوعاتی ورآمد و آماده طبخ شد. نمایشگاه آثار اساتید و پیشکسوتان رسانه؛ یک ایده مناسب که می تواند با کارشناسی کارآمد، موجب انگیزه بخشی به نسل جوانِ اهل قلم نصف جهان شود. اما با یک نگرش غیر کارشناسی و عدم شناخت صحیح از جامعه خبری، روزنامه نگاری اصفهان تمام نگاه بیست و اندی ساله رسانه ای چشمان مرا در این قاب دید که این نمایشگاه؛ به کاریکاتور و طنز پویایی تبدیل شده که، نه تنها گرد ناامیدی بر روح و روان خبرنگاران و روزنامه نگاران این دیار پاشیده؛ بلکه آنها را به سو استفاده از این حرفه پاک و مقدس تشویق می کند.
نمایشگاه آثار ماندگار مجید مرادیان، کارمند روابط عمومی ذوب آهن که همزمان سرپرستی چند روزنامه را در کارنامه خویش دارد، چنان آب سردیست بر پیکر اهل قلم که عمری با عشق، این حرفه را زنده نگه داشته و دامان خود از آن آلودگی حفظ کردند.
گزارش های تبلیغاتی که بابت آن حقوق و دستمزد از ذوب آهن دریافت شده و عواید دیگر همچون پورسانت، به عنوان سرپرستی چند روزنامه(باحفظ سمت)، همراه تعدادی نشریه درون سازمانی و عکس های یادگاری از فعالیت های روزمره یک کارمند روابط عمومی؛ چنته معرفی کنندگان ماندگار این استاد و پیشکسوت رسانه بود!!!
آیا منتخب کنندگان این دست نمایشگاه ها،شناخت کافی از خبرنگاران و روزنامه نگاران و آثار فاخر ایشان در این دیار دارند؟ در مورد فرد فوق الذکر چطور؟ بنده نمی دانم چه میزان از بی پروایی و بالا نشینی از روی بی بخردی لازم است که شخصی حتی با تعارف یک عده دیگر عرصه را آسان و استادی و پیشکسوتی را بر خود تسهیل کند، والله که گناه بر آنانی است که مجال را بر ایشان آسان کردند. و دیگر آنکه ارتزاق سفره رسانه را هم برای او بیشتر بر سر سفره خواست.
کمی به خود بیاییم؛
چطور ممکن است یک فرد هم استاد و پیشکسوت روابط عمومی باشد و هم استاد و پیشکسوت روزنامه نگاری که البته همگان می دانیم ایشان فقط یک کارمند با سابقه در روابط عمومی است؛ مسئولین گرانقدر اگر کاری برای روزنامه نگاران نمی کنید لااقل نمک به زخمشان نپاشید.
از آن ازمنه که قلمفرسایی و مطبوعه نگاری و ... آغاز شد، هیچ کس و هیچ گاه، استاد الاساتید شکوهمندی همچون مراد اهل قلم به یاد نمی آورد. آن دکتر DBA، آن پیشکسوت روابط عمومی و رسانه، خبرنگار فرزانه، مسلط به چند زبان بیگانه، صاحب سبک دردانه، عاشق دوربین و متبحری بی مثال در نفوذ در کادر.
از کرامات استاد مراد این بود که هرکجا زمزمه عکس یادگاری می شد، طی الارض می نمود و به طرفه العینی در تصویر ظاهر می شد. استاد در فروتنی و خضوع نامدار بود و تقدیرنامه های بسیار را که حاصل یک عمر کارمندی بود هرگز نمایان نمی کرد.
آنگاه که بزرگان و شیوخ روابط عمومی از روی ارادت به مراد خود لقب ستاره دادند، استاد نمی پذیرفت و تنها آن زمان که مریدان جامه به تن دریدند و خود هلاک کردند، استاد مراد ستاره بودن را به سان باری سنگین پذیرفت و گویند همواره با حزن و اندوه می گفت این افتخار از آن همه شماست و زار زار می گریست.
گویند حسودان بسیار داشت و استاد هر گاه آنها را می دید به جمله ای بسنده مینمود که چه حرکات چیپسی... . مریدانش سالها بعد دانستند که منظور استاد چیپ بوده اما به علت غلظت بالای لهجه آنگونه تلفظ می شده است. از دیگر کرامات استاد این که بی فوق لیسانس و با چند ساعت دوره آموزشی دکترا گرفتند و پس از مرحوم انیشتین استاد مراد دومین نابغه تاریخ در دکتر شدن بودند.
استاد مراد شاگردان بسیاری پرورش داد و هرگاه شاگردی حرف نابخردانه ای می زد، استاد می فرمود: مگر اینجا کافه علی انجیری است و یا می فرمود مگر من چوغ گل آفتو هستم. این وردهای استاد از جمله آثار ماندگاری است که سالهاست شاگردان او برای آن شرح و تفسیر می نویسند و نتوانستند لایه های این متون را رمزگشایی کنند.
و این گونه بود که مراد توسط اهالی فن رسانه کشف و بدو لقب استاد پیش کسوت داده شد.
نظرات
0