
بحران آب در ایران سالهاست که از یک دغدغه محیطزیستی فراتر رفته و به مسئلهای ملی، راهبردی و سیاسی تبدیل شده است. بسیاری از مناطق فلات مرکزی کشور، بهویژه استانهایی مانند اصفهان، یزد و کرمان با کاهش شدید منابع آب و چالشهای جدی در تأمین آب شرب و صنعتی روبهرو هستند. در این میان، دو راهکار اصلی در برابر تصمیمسازان قرار دارد: نخست، انتقال آب از دریاهای جنوبی به مرکز کشور؛ و دوم، انتقال تدریجی صنایع آببر از فلات مرکزی به سواحل جنوبی ایران.
انتقال آب از دریای عمان یا خلیج فارس به مناطق مرکزی، پروژهای سنگین، پرهزینه و دشوار است. هزینه احداث خط انتقال، ایستگاههای پمپاژ، سیستمهای حفاظت مسیر و نگهداری، در حد دهها میلیارد دلار برآورد میشود. بهعنوان نمونه، پروژه انتقال آب از دریای عمان به اصفهان که مسیری حدود ۱۲۰۰ کیلومتر را در بر میگیرد، تنها برای زیرساخت انتقال بین ۱۰ تا ۱۲ میلیارد یورو هزینه نیاز دارد؛ معادل حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار میلیارد تومان با احتساب نرخ کنونی ارز. این در حالی است که مصرف برق برای پمپاژ در مسیرهای کوهستانی، تلفات بالا در طول مسیر (شامل تبخیر، نشت و شکست لولهها) و نیاز به مدیریت پساب شور از جمله چالشهای دائمی بهرهبرداری این پروژهها هستند.
در مقابل، انتقال صنعت به جنوب کشور، بهویژه به استانهایی مانند هرمزگان، بوشهر و سیستان و بلوچستان، از نظر زیرساختی و اقتصادی گزینهای منطقیتر و کمهزینهتر بهنظر میرسد. در این مدل، تنها کافی است که صنایع جدید یا توسعهیافته، در نزدیکی سواحل مستقر شوند و از آب دریا بهطور مستقیم بهره ببرند. برق، راه، نیروی انسانی و حتی برخی زیرساختهای بندری نیز در این مناطق در حال توسعه هستند یا قابل توسعهاند. در حالی که احداث یک خط انتقال آب هزار کیلومتری به میلیاردها دلار نیاز دارد، توسعه یک شهرک صنعتی ساحلی با همان ظرفیت صنعتی، هزینهای بسیار کمتر دارد.
از منظر زیستمحیطی نیز، انتقال صنایع آببر به کنار دریا آسیبهای بهمراتب کمتری در پی دارد. تخلیه پساب شور در کنار دریا در مقایسه با مناطق مرکزی کشور بسیار قابلکنترلتر است. همچنین مصرف انرژی برای تولید و خنکسازی در مجاورت دریا بهینهتر خواهد بود. در این الگو، تنها انتقال آب شرب به مناطق داخلی انجام میشود، نه آب برای صنایع. این دقیقاً مدلی است که کشورهایی مانند عربستان، امارات و عمان با موفقیت در پیش گرفتهاند: تمرکز صنایع فولاد، آلومینیوم و پتروشیمی در کنار آبهای آزاد و عدم انتقال گسترده آب به مراکز بیابانی.
از نظر اقتصادی و توسعهای نیز، انتقال صنعت به جنوب کشور باعث فعال شدن ظرفیتهای منطقهای، ایجاد فرصتهای شغلی جدید، و افزایش مشارکت بخش خصوصی میشود. در حالی که در پروژههای انتقال آب، عملاً بخش خصوصی چندان دخیل نمیشود، در طرحهای صنعتی و شهرکسازی جنوب، بنگاهها بهدلیل سودآوری مستقیم وارد عمل میشوند. علاوه بر این، تمرکز صنایع در سواحل جنوبی، امکان صادرات را تسهیل کرده و وابستگی به حملونقل زمینی از مناطق مرکزی را کاهش میدهد.
با این حال، باید توجه داشت که انتقال صنعت نیز بدون چالش نیست. تغییر مکان صنایع بزرگ از اصفهان، یزد و کرمان ممکن است نگرانیهایی درباره اشتغال، سرمایهگذاریهای پیشین و ساختارهای اجتماعی ایجاد کند. این نگرانیها مشروعاند و باید با سیاستهای حمایتی، بازآموزی نیروهای انسانی، و ایجاد اشتغال جایگزین در مناطق فعلی مدیریت شوند. اما این چالشها در برابر پیامدهای سنگین و ناپایدار ادامه روند فعلی، قابل حل و کنترل هستند.
در نهایت باید گفت، اگرچه انتقال آب دریا به فلات مرکزی ممکن است در برخی موارد بهطور موقت برای حفظ وضع موجود قابل دفاع باشد، اما راهحل راهبردی، اقتصادی و زیستمحیطی برای آینده ایران، انتقال تدریجی و برنامهریزیشده صنایع آبمحور به سواحل جنوبی کشور است. این مدل علاوه بر صرفهجویی در منابع و هزینهها، موجب توسعه متوازن، کاهش تنشهای منطقهای، و افزایش تابآوری کشور در برابر بحران آب خواهد شد.
تصمیمگیری در این زمینه باید مبتنی بر واقعیتهای اقتصادی، دادههای اقلیمی، و منطق تجربه جهانی باشد، نه صرفاً فشارهای اجتماعی یا سیاسی لحظهای. این نقطهای است که آینده ایران را میسازد یا میفرساید.
نظرات
0